افسوس خوردن هم یکی از شایعترین عکسالعملهای انسان هنگام مواجهه با مصیبت است. مثلا در یک حادثه تصادف که باعث شده اتومبیل شخصی خسارت جدید ببیند. افسوس خوردن فرد میتواند جملاتی از این قبیل باشد: “حیف شد این اتفاق افتاد، ایکاش تصادف نکرده بودم، دیدی چه بلایی سرم اومد؟ ایکاش این اتفاق نیفتاده بود.”
افسوس خوردن معمولا همراه با «چانه زدن» در مورد آن واقعه اتفاق میافتد. بعضیها موقع خرید کردن چانه میزنند. یکی از علتهای چانه زدن این است که فرد قصد دارد تعادلی بین آنچه از دست میدهد (پول) و آنچه به دست میآورد (کالا) ایجاد کند و با هر چه کمتر «دادن» ، مقدار بیشتری «کسب» کند. با چانه زدن، شخص شرایط معامله را به نفع خودش تغییر میدهد. در مورد مصیبت نازلشده هم همینطور است، با این تفاوت که در اصل معامله تمامشده و چانه زدن فقط در ذهن آن شخص اتفاق میافتد. فرد در رؤیای خود، شرایط این معامله را عوض میکند و سعی در کاستن «مبلغ قابل پرداخت به کائنات» میکند.در مورد مثال تصادف در بالا، چانه زدن او میتواند اینطور باشد: «اگر فقط یک ثانیه زودتر ترمز کرده بودم ، اگر طرف مقابل فقط کم آهستهتر رانندگی کرده بود ، این اتفاق نمیافتاد».
در مورد جدایی و طلاق نیز به همین صورت انسان تمایل ذاتی به افسوس و چانهزنی دارد. خداوند برای او جدایی و از دست دادن همسر را بهعنوان قیمت درسهای باارزش و رشد وزندگی بهتر در نظر گرفته است، ولی شخص نمیخواهد این قیمت را بپردازد. بنابراین دائما در ذهن خود سناریوهایی را تداعی میکند که منجر به خسارت کمتری برایش میشود. مثلا دعوا و کشمکش را بهعنوان بهای پرداختی میپذیرد ولی جدایی و طلاق را نه. یعنی هیچکدام از سناریوهای تداعی شده در ذهن او منجر به طلاق نمیشود. به این جملات دقت کنید: “اگر من بهجای اینکه فلان حرف را بزنم، حرف دیگری زده بودم، اگر یککم بیشتر صحبت کرده بودیم،اگر فقط یکبار مرا درک کرده بود، اگر آن روز مادرش فلان کار را نکرده بود، اگر پدرش فلان کار را کرده بود شاید الان جدا نشده بودیم .»
معمولا چانه زدن مدتهای بیشتری ادامه خواهد داشت و ذهن انسان را درگیر خواهد کرد. چون ذهن دائما دنبال احتمالاتی میگردد که اگر رخ میدادند، آن اتفاق نمیافتاد. اگر شما هم هنوز درگیر صحبتهای ذهنی مشابهی هستید کهای کاش جدا نشده بودید، ایکاش اصلا با این فرد ازدواجنکرده بودید ،ایکاش فقط فلان چیز رخ میداد که مانع جدا شدن شما میشد و …، احتمالا در مرحله افسوس و چانهزنی قرار دارید.
ماندن در افسوس و چانهزنی باعث میشود که نتوانید از این واقعه در زندگی خود درس بگیرید و از آن بگذرید. باعث میشود که در همین مرحله از زندگی مرتباً در جا بزنید و بهعنوان شاگرد تنبل کلاس کائنات، مرتب در این امتحان رد شوید. شما نیاز دارید که کل ماجرا را از روز اول ازدواج تا امروز، از اعماق وجود بپذیرید و هیچگونه افسوس و تأسفی نسبت به آن نداشته باشید. لازم است از این مراحل نیز بگذرید تا بتوانید پیامها و درسهای بینظیر خداوند را در این واقعه ببینید و به سمت زندگی بسیار بهتری که خداوند برایتان تدارک دیده است حرکت کنید.
در مورد خودم، چانه زدن در مورد مصیبت جدایی از همسرم به شکلهای زیر بود:
افسوس:
ایکاش همدیگر را بهتر درک کرده بودیم،
ایکاش جدا نشده بودیم،
ایکاش با این ازدواج خوشبخت میشدم،
و …
چانه زدن:
(اگر فلان میشد، شاید این اتفاق نمیافتاد):
اگر قبل از ازدواج کمی بیشتر همسرم را شناخته بودم،
اگر بعد از ازدواج او را به مالزی نمیبردم تا کنار مادرش باشد،
اگر دیرتر ازدواج میکردم،
اگر پیش مشاور رفته بودیم،
اگر مشکلاتمان را با بزرگترها در میان گذاشته بودیم،
و…
به جای ماندن در افسوس و پشیمانی، بهتر است که تمرکز خود را روی کسب تجربه و درس از واقعه جداییتان بگذارید و این تجربیات را در زندگی آینده تان به کار ببرید. من هم با کمک خداوند موفق به انجام این کار شدم و امروز کل داستان ازدواجم از روز اول تا همین امروز را کاملا پذیرفتهام و بابت درسهایی که خداوند در این مسیر به من داد شکرگزار خداوند هستم. امروز فرصتهای بینظیری برای رشد و پیشرفت در زندگیام حاصلشده که همگی را مدیون همین واقعه هستم.پس از عبور از افسوس و چانه زدن، به غول مرحله آخر یعنی سوگواری و افسردگی میرسیم که در مقاله بعدی آن را توضیح خواهیم داد.