در این مقاله در رابطه با خداوند بیشتر صحبت می کنیم. همونطور که قبلاً هم گفتیم زیربنای تمامی آموزش های ما در مجموعه مس به طلا ارتباط با خداوند هست. یعنی برای ترک شهوترانی علاوه بر راهکارهایی که گفتیم چکار کنیم از خودارضایی رهایی پیدا کنیم، علاوه بر اینها اولین قدمی که گفتیم، ارتباط با خداوند بود. روی اراده خداوند حساب کردن، روی خدا حساب کردن، پاکسازی افکار منفی نسبت به خدا. که همه اینها رو گفتیم توی مقالات قبلی.
در بحث سالیتیود و خلوت درون که محصولش هم آماده شده، در رابطه با اینکه توی دوران مجردی چیکار کنیم که حالمون بد نشه و نگران نباشیم و… چی گفتیم؟ خودشناسی و خدا شناسی. در بحث استحاله میل جنسی هم به همین شکل. گفتیم که توی استحاله میل جنسی بخش بزرگش توی معنویت صرف میشه انسان توی معنویت رشد می کنه. این همه ما از خدا میگیم به خاطر چی هست؟ به خاطر اینکه خیلی از سؤال هایی که کاربرها شاید از ما نپرسن، ولی توی زندگی برای همه پیش میاد، جواب و راه حلش در خداوند و معنویت خلاصه میشه.
مثلاً کسی که خودارضایی و شهوترانی رو کنار گذاشته و بعد از یک مدت وسوسه میشه که برگرده این یعنی چی؟ یعنی هنوز روی معنویت و ارتباطش خداوند کار نکرده. کسانی که خیلی می پرسن چیکار کنم رابطه ام با خدا قوی شه؟ چیکار کنم با خدا بشم؟ چیکار کنم مثل شما بشم؟ اینکه میگین مثل شما بشم! ما همه مثل هم هستیم. فکر نکنیم که کسی از کسی برتری داره! همه ما یک روح الهی در وجودمون گذاشته شده، هر کسی بره این رو روش کار کنه و روی ارتباطش با خداوند کار کنه، ارتباطش وصل میشه، سیم وصل میشه. شما هم سیم داشته باشید بزنید به پریز وصل میشه. خدا برای هیچکس تمایز قائل نشده، حالا من جواد زارع مثلاً وای من چیکار کنم که مثل تو بشم؟ مگه من کی ام؟ منم در حد خودم ارتباطم رو با خدای خودم دارم.
هزاران و میلیون ها نفر هستن که شاید ارتباطشون با خداوند خیلی بیشتر و قوی تر از من باشه، شاید ضعیف تر باشه. بستگی به این داره که هر کسی چقدر روی خودش کار کرده باشه و اصلاً بعد از هشت نه سالی هستش که من توبه کردم و از اون زندگی نکبت بار خداوند منو نجات داده، چیزی که امروز بهش رسیدم اینه که اصلاً اگر کار کردن روی ارتباط با خدا و معنویت و برای شخص خود من که مسلمان و شیعه هستم، ارتباط با ائمه، اگه اینها توی زندگی من نباشن، اصلاً ول معطلم! هیچی دیگه برای من فایده نداره.
همه اینها وقتی معنی پیدا می کنه که بیاد در مسیر اهل بیت قرار بگیره. اگه اینها نباشه نه کار به من لذت میده، نه تلاش، نه پول، نه ازدواج، نه خانواده، هیچی اصلاً برای من معنی نداره. یعنی مفهوم اصلی رو، رنگ زندگی رو گرفتی و یک زندگی سیاه و سفید گذاشتی جلوی زندگی انسان. برای من اینجوریه. پس خیلی مهمه که ما کار کنیم روی رابطه با خداوند. حالا چیکار کنیم؟ توی اون فایل ارتباط با خدای با مرام سه یا چهار روش رو گفتیم، همین سه چهار روش رو که گفتیم، اگه خیلی خوب روش کار کنید و هر روز نامه بنویسید، هر روز نماز بخونید، هر روز یک سری کارهایی که گفتیم، انجام بدید، اینها قدم های اولیه هست برای کسی که اصلاً کلاً دور بوده، مثل خود من. اصلاً مهم نبوده براش که خداوند هست، نیست، مشغول زندگی روزمره اش بوده. مثل من توی غفلت زندگی می کرده. برای اون این قدم ها واقعاً قدم های اولیه هست دیگه.
نامه نوشتن به خداوند باعث میشه که احساسات شما شروع کنه به بیدار شدن. احساساتی شدن با خدا رو روی کاغذ شروع می کنی به تمرین کردن. این اولین قدمه که تا انسان به جایی برسه که توی قنوت نمازش یا دعای کمیل که گوش می کنه، اونجا راحت گریه کنه، احساسات هم باید بهش بها بدی، روشون کار کنی و شروع کنن به بیدار شدن. معمولاً برای من که از خدا دور بودم و خدا برام معنی نداشت، احساساتم کرخت شده بود و شاید اصلاً سال ها بود گریه نکرده بودم. سال ها احساساتی نشده بودم. غم انگیزترین صحنه ها رو مثلاً توی خانواده زمانی که ایران بودم می دیدم، فیلم های غمگینی که مادرم و خواهرهام همه گریه می کردن، من مثل یک تکه چوب نشسته بودم نگاه می کردم که این یعنی چی؟
ولی الان فرق کرده. اولین قدم برای این احساساتی که ما سال ها کرختشون کردیم و شیطان اومده این کارو کرده و ما رو از خدا دور کرده. مثل یک جایی می مونه که سرد و یخ شده روح انسان، نور خدا بهش نتابیده، اولین قدم هاش همین هاست. اون فایل ارتباط با خدای با مرام، یک سری تمرین هایی که عمری هم نگیم، حداقل یکسال یا دوسال انسان باید انجام بده. نمازش رو شروع کنه. همین نماز می دونید چقدر قدرتمنده؟ همیشه ما گفتیم: از همین نماز بزرگان به هر جایی که رسیدن از نماز بوده. یعنی هر جایی که پیش می رفتن، کیفیت نمازشون بهتر می شده، اون حالشون توی نماز منقلب می شده. این نماز شاید ظاهرش همون چهار رکعت دولا و راست شدنی باشه که شاید یک نفر از بیرون نگاه کنه چیزی متوجه نشه، ولی باطن اون نماز روز به روز صیقلی میشه، بزرگ میشه، بزرگ میشه، بزرگ میشه و به جایی می رسه که امام علی علیه السلام نماز که می خواستن بخونن، اگر تیر هم از پاشون در میاوردن، متوجه نمی شدن! اینقدر محو و مجذوب محبوب و خداوند خودشون می شدن، دیگه اصلاً چیزی متوجه نمی شدن. بدن دیگه اصلاً هیچ کنترلی، هیچ تسلطی روی روح ایشون نداشت. روح فقط داشت با خداوند عشق بازی می کرد. حالا این صحبت ها پیش اومد،
یک شعری هست از عمان سامانی که خیلی زیباست: داستان زعفر جنی رو میگه که میاد خدمت امام حسین علیه السلام که به لشکر امام حسین کمک کنن، ببینید اصلاً چی میگن، داستان چی بوده؛ یه عارفی بوده که پیش خودش فکر می کرده: یعنی چرا امام علیه السلام کمک زعفر رو نپذیرفت؟ نکنه مثلاً به مردانگیش شک داشت؟ نکنه قابل نبود و… چی بوده؟ بعد شب همون ضعفر میاد به خوابش و میگه چه اتفاقی افتاده و چقدر زیبا اینو توی شعر گفته و یه جاش گفته که امام حسین علیه السلام مجذوب خدای خودش بود و از کل ما سوا، یعنی چیزی غیر از خداوند نمی دید. یعنی امام علیه السلام فقط خداوند روی توی صحنه عاشورا می دید. ذوب بودن، اصلاً نمی دیدن! شمشیر و نیزه و زخم و … نمی دیدن. عشق بازی بسیار عمیقی با خداوند می دیدن. حال این در سطح امام هست. ما در سطح خودمون می تونیم یه چیزهایی رو تجربه کنیم. می تونیم روی اشک ریختنمون کار کنیم. واقعاً هیچ نشاطی بهتر از اشک ریختن برای خداوند نیست. هیچ کاری به جز اشک ریختن برای خداوند نشاط روحی بسیار عمیق نمیده.
من خودم هر کاری که فکرشو بکنید کردم توی زندگیم، از نشاط هایی که توی دنیای مدرن، اونها رو به عنوان شادی به انسان غالب کردن. بزن و برقص و بکوب، اینها سطح خیلی کمی داره. اصلاً وارد روح نمیشه. انسانی که روحش رو با خدا یکی کرده و داره با عشق بازی می کنه، هیچ وقت دوست نداره تموم شه، خسته نمیشه هیچ وقت. و نشاطی که توی اشک ریختن برای خدا و ائمه هست، اون نشاط خیلی عمق داره. به نظر من اگه بخوایم شادی و نشاط رقصیدن و بزن و بکوب رو مثلاً نمره دو درصد بهش بدیم، (حالا برای من اینجوریه) نشاطی که در اشک ریختن برای امام حسین علیه السلام هست، برای انسان اتفاق می افته، میره روی نود و هشت درصد. اینجوریه. اصلاً تفاوتش زمین تا آسمونه. حالا من نمی خوام فرهنگ غم رو جا بندازم. غم واقعی اون غمی هست که انسان از خدا دور باشه. اون رو من اسمشو می ذارم غم.
ولی انسان اگر تو دل خدا باشه، اشک روی چشمش باشه، یا خنده رو لبش باشه، دیگه فرقی نمی کنه اصلاً. جفتش شادی مطلقه. چرا؟ چون به سمت خدا رفته. با خدا بودن یعنی شادی. اینو همه می دونن. با خدا بودن و مجذوب خداوند شدن یعنی شادی. حتی اگر سر انسان رو ببرن، حتی اگر برادر انسان رو دو تا دستش رو ببرن و تیر توی چشمش بزنن، اون یعنی شادی. چرا؟ چون جذب خداوند شده. دیگه براش مهم نیست ظاهر اون عمل چی هست. وقتی انسان وارد عشق بازی با خدای خودش میشه. دیشب اتفاقاً یک کلیپی می دیدم، خیلی قشنگ بود، فستیوال های بزرگ دنیا رو یکی یکی نشون می داد و در نهایت راهپیمایی اربعین رو نشون می داد. اینجاست که انسان می تونه مقایسه کنه شادی واقعی کچاست.
اون شادی کسانی که چنیدین هزار نفر جمع میشن، سالی یک بار توی مادرید اسپانیا، گاوهای بزرگ و وحشی رو می ریزن توی شهر و اذیتشون می کنن، این یه نوع شادیه، شادی که انسان وقتی نگاهش می کنه غم وجودش رو می گیره. ولی وقتی که راهپیمایی اربعین رو نگاه می کنی، همه به عشق دران میرن. به عشق خداوند اومدن. معنویت توش وجود داره. این معنویت چیکار می کنه؟ خودبخود وقتی که نگاه می کنی، اشک از چشمت سرازیر میشه. محبت رو می بینی، خوبی رو میبینی، اون خصائص انسانی داره اینجا تقویت و تربیت میشه و رشد پیدا می کنه، نه خصائص وحشی گری حیوانی که مثلاً توی این گاوبازی هست.
یا مثلاً توی هالووین هست، هالووین یعنی چی؟ یا مثلاً فستیوال هایی که با شکل و قیافه های وحشتناک میان توی خیابون، اینها یعنی چی؟ اینها یعنی شیطان می خواد بگه: هر چی شما بیشتر بیاید به من تجلی بدید، هر چه بیشتر منو نمایش بدید و شمایل های زشت رو بیاید متجلی کنید که حضور من بیشتر تجلی پیدا کنه، حسادت می کنه به خداوند دیگه. این فستیوال ها به نظر من همش شیطانیه. این نظر شخصی منه. همش برای اینه که انسان ها رو اینجوری منحرف کنه. یعنی چی که انسان ها رو با این قیافه های وحشتناک میان بیرون؟ این چه نشاط روحی به انسان میده؟
یا اون فستیوال هایی که یک شهر میرن مست میکنن و… هیچ کدومش شادی واقعی نداره. درد وجود داره، خماری وجود داره. همه می دونن کسانی که مشروب خوردن. بعد از مشروب، خماری وجود داره، سر درد وجود داره. اصلاً جنس الکل افسردگی میاره. ولی یک راه حل کلی و جامع رو خداوند گذاشته. شادی می خوای؟ نشاط می خوای؟ بیا سمت من. اگر شهوترانی رو کنار گذاشتی، از خدا دور شد و شهوترانی رو کنار کذاشتی و حالا نمی دونی چیکار کنی و سر در گمی؟ برگرد به سمت خدا و روش کار کن. من حالا تجربه شخصی خودمو میگم: از اون روزی که مسلمون شدم توی سال 2009 یا سال 1388، نشاط واقعی رو توی زندگیم پیدا کردم، هیچ نشاطی تا حالا نتونسته برای من جایگزینی این نشاط بشه.
حالا استاد شجاعی برای مؤمن ها و کسانی که خیلی با خداوند عشق بازی می کنن، کلمه عیاشی رو به کار می برن. میگن: اینها عیاشی می کنن با خدا. عشق بازی می کنن با خدا. اگر لذتی بالاتر از اینی که دارن تجربه می کنن، بود حتماً می رفتن سراغش. وجود نداره! نگردید نیست! واقعاً هیچ نشاطی، هیچ دلخوشی، هیچ مسیری قشنگ تر و زیباتر از رابطه با خداوند نیست. پس انسان اگر آب دستشه باید زمین بگذاره و رابطه اش رو با خداوند درست کنه. اون وقته که کارش معنی پیدا می کنه، ازدواجش معنی پیدا می کنه، سختی کشیدن هاش معنی پیدا می کنه، مصیبت هایی که خداوند بهش میده، معنی پیدا می کنه، همه چیز انسان رنگ و بو می گیره. دقیقاً مثل یک فیلم سیاه و سفیده که تلویزیون تنظیمش به هم خورده، میزنه یهو رنگی میشه. اصلاً زندگی رنگی میشه. حیات جاری میشه توی زندگی انسان.
به زندگی انسان لذت میده توی این مسیر. و یک نکته دیگه هم که می خوام بگم: توی مسیر عشق بازی با خداوند همیشه این نیست که حال انسان خوب باشه، همیشه هم این نیست که حال معنوی و اشک و ارتباط خوب باشه. خیلی وقت ها انسان توی اون مسیری که داره میره، خسته میشه، نا امید میشه، دلسرد میشه، حتی ممکنه افسردگی بیاد. سریعاً انسان باید بدونه چه اتفاقی پیش اومده؟ اولین کاری که می کنه اینه که باید صبر پیشه کنه. یه جاهایی خدا میگه: روزی امروزت اینه که باید امروز توی قبض باشی. توی قبض و توی گرفتگی باشی، باید این گرفتگی رو امروز تحمل کنی و در همین گرفتگی و حال بدی که قرار داری، شکر منو به جا بیاری، عبادت هات رو انجام بدی، منتظر باشی، صبر کنی تا در باز شه که این مرحله هم بگذره. چون که وقتی این قبض میاد، گاهاً نا امید میشه این فکر میاد میگه: نکنه خداوند منو دوست نداره، پس کو اون حال خوبی که داشتم؟ کو اون اشک هایی که برای خدا می ریختم؟ پس چرا من اموز حال ندارم؟ ای داد بیداد! اینجا خداوند داره با صبر شما رو تمرین میکنه.
باید این سختی رو تحمل کنی. کوپن امروزت اینه. باید تحملش کنی که حال بهتر بیاد. این بالا پایین ها و پستی و بلند های مسیر هست که انسان داره و شطان میاد همین جاها کمین می کنه و میگه: تو حالت خوب نیست. دیدی امروز اشکی در کار نبود؟ تور خدا دوستت نداره. بیا با من بریم. بیا با هم فلان کارو بکنیم. اونجاست که خلی ها می لغزن. اونجاست که خیلی ها خدا بهشون یک مصیبتی رو میده و میگه: این مصیبت رو فرستادم که رشد کنی، ولی طرف مصیبت بهش وارد میشه و ضد خدا میشه و منحرف میشه. ضد ائمه و … میشه.
شیطان این جور جاهاست که میاد اون یارهایی که مستعدش هستن، به سمت خودش می کشه. اونجا اگر واقعاً اگر عقل داشته باشه و خدا رو قبول داشته باشه، می بینه که خیلی بیشتر از این حرف ها می تونه روی خودش کار کنه و حتی توی سختی ها، توی مصیبت ها و توی نا امید ترین شرایطی که قرار داره بگه: خدایا باز همه اینها درست، من کاری به حال ندارم. ارتباط من با تو وابسته به حال بد یا خوب نیست. من می خوام با تو باشم. اوامرت رو اجرا می کنم، مثل یک سربازی که فرمانده پادگان بهش دستور داده که این قوانین رو رعایت کنه، قوانین تو رو رعایت می کنم و حال خودش میاد. می خواد حال خوب بیاد یا حال بد. من کاری به اینها ندارم. من حتی به حال هم وابسته نیستم. حال بد و حال خوب هم برام مهم نیست. هر چند نود و نه درصد انسان حالش خوبه، وقتی که به سمت خدا میره و با خدا وارد عشق بازی میشه.
دانلود فایل صوتی عشق بازی با خداوند.
سلام خدمت استاد زارع
واقعا تنها کسی که میتونه حال آدمو خوب کنه خداست
اگه خالصانه و با عشق به سمت خدا بریم همه مشکلات روانیمون حل میشه
با سلام. بدون شک تمام عرایض تون صحیحه. خیلی خوبه که انسان در نیایش هایش خالصانه از خدا کمک بخوادش و توکل کنه برخدا چرا که خداوند خودش فرموده در قرآن که هر بنده ای به درگاه من خالصانه روی بیاره محال ممکنه که ناامید برش گردونم لذا خوبه که نماز اول وقت بخونیم و در نماز هامون خالصانه از درگاه خداوند درخواست کمک کنیم و ان شا الله خداوند هم یاری مان خواهند کرد.
سلام دوست عزیز
بله احسنت به این باور ، درد انسان امروزی در اصل دور شدن از اصل خویش ( خدا) هست.
واقعا خدا تنها دلیل آرامشه مثل همیشه فایل صوتیدون عالی بود عالییی
سلام
موفقیت یعنی توفیق بندگی خدا
ارامش یعنی بندگی خدا
سلام
صحبت کردن با خدا حال ادم بهتر می کنه ومعنویت خاصی پشت این قضیه هست که برای همه یکسانه وپول دلر فقیر ضعیف هم نمی شناسه واسه همه یکیه دوست دارم خدا
ما در مواجه شدن با مشکلات آرامش خودمون فقط باید در نزد خداوند پیدا کنیم و باید همیشه به فکر تایید خداوند باشیم در حالی که اکثر ما به دنبال تایید دیگران هستیم که دیگران درمورد ما چی میگن و… . جمله تاکیدی عالم محضر خداست خیلی آرامش بخش و امید دهنده اس. هر چقدر بنشتر و بهتر بتونیم با خدا عشق بازی کنیم به راحتی به خواسته های خودمون میرسیم و این وعده خود خداست
عالی