به نام خدا و سلام به شما همراهان عزیز مس به طلایی.
مشکلی که برای خیلی از ما پیش میآید وقتی میخواهیم شهوترانی را کنار بگذاریم و معنویت را به جای آن به دست بیاوریم و از هر گونه انحراف رها شویم، این است که شیطان پیشنهادهای خیلی خوبی سر راه ما میگذارد. مثلا شما تصمیم گرفتید که اگر قبلا دختربازی میکردید، تصمیم گرفتید که پاک شوید و برگردید سمت خدا و دیگر از این کارها نکنید. همین طور کیسهای خوب را سر راه شما میگذارد و رد کردن آنها بسیار سخت هست. یک جمله ای هست در فیلم های مافیایی که میگویند پیشنهادی به او دادم که نتوانست رد کند. این جمله در فیلم های مافیایی گفته شد و بعد در کل مافیای امروز هم میگویند که جنایت کارها استفاده میکنند.
شیطان یک پیشنهادی به انسان میدهد که رد کردن آن بسیار سخت است. مثلا پسری در محیط کارش میخواهد پاک باشد. میخواهد سرش به کار خودش باشد، امروز دخترها به سراغ پسرها میآیند. گاه اینطور میشود. وقتی میبینند که این خیلی خوب هست، سربه زیر است، به سراغ او میآیند. به او میگویند بیا با هم باشیم، با هم دوست باشیم. چرا اینطور میکنی؟ مگر اُمُلی، مگر بیماری، مگر تو مشکل داری، مگر تو مرد نیستی؟ چرا نمی آیی؟ بیا امشب پارتی داریم. بیا برویم بیرون.
الان آخر زمان است. جای دختر و پسر عوض شده است.
چکار کنیم؟ این یک بحث زیربنایی نیاز دارد. شما اول باید بدانید اصلا چرا میخواهید نه بگویید. آیا دارید خودتان را از یک لذت، از یک شیرینی خوشمزه محروم کنید که چه شود. باید بدانیم که چرا میخواهیم پرهیز کنیم. چرا میخواهیم پاک باشیم. باید بدانیم که وقتی که شیرینی که الان جلوی چشمت است، نخوردی، بهترش را خدا میدهد. میگوید :
هرچه دراین بزم نشانت دهند، گر نستانی به از آنت دهند.
یعنی این را نگیری، بهترش را خدا به تو میدهد. چرا حضرت یوسف شد امیر مصر؟ آنجایی که شهوت خودش را ارائه کرد، بهترین و زیباترین زن مصر خودش را ارائه کرد، ایشان گفت نه نمی خواهم، گر نستانی به از آنت دهند، بهتر از آن را خدا (درست است که یک بازه زمانی طول کشید)، ولی چه عزتی به او داد که تا الان ما هنوز داریم از ایشان یاد میکنیم. در قران اسمش آمده است. کافی است آنجا میگفت که این حرفها را ول کن، نقد را بچسب. بعد از مرگ را کی دیده، کی تجربه کرده. ول کن این حرفها را، این نقد را بچسب. سیلی نقد به از حلوای نسیه است. چه کسی گفته سیلی نقد بهتره؟ گاهی یک چیز نقد خیلی مضر است. ما فکر میکنیم که سیلی نقد بهتر است. کمی صبر کنید خدا بهترش را به انسان میدهد.
پس چکار باید بکنیم؟ اول اینکه بدانیم چرا میخواهیم این کار را بکنیم. بدانیم که خداوند بهترش را برای ما رقم خواهد زد. دوم اینکه چه روشی را به کار ببریم؛ اولاً اینکه اگر پسر هستید تا مرحله ای رسیده باشد که دخترها به سمتش بیایند، یعنی خودش خیلی چراغ سبز نشان داده است. رفتار و منشش طوری بوده که خودش را در این موقعیت قرار داده است که بتوانند به سمتش بیایند. شما باید کمکم منش خود را عوض کنید. خودتان را جوری کنید که اصلاً کسی جرات نکند به سمت شما بیاید، چنین حرفی را بزند.
تجربه من این است که زمانی که در یک شرکت مالزیایی که یک مدت در مالزی و یک مدت هم در شعبه ایرانش کار میکردم و در پرهیز مطلق بودم، اصلاً پر از خانم بود. چه مجرد چه متاهل. اصلاً کسی جرات نمیکرد که بخواهد به شما بگوید که اصلاً کوچکترین سوال شخصی از شما بپرسد، چه برسد به اینکه آنقدر به شما نزدیک شود که بخواهد به من بگوید که بیا با هم در رابطه باشیم. اصلا چنین چیزی نبود. همه حس میکنند. شما وقتی که خدا را جایگزین میکنید، از درون پر میشوید، نور معنوی مثل یک سپر محافظ از درون شما بیرون میریزد و کسی به خودش اجازه نمی دهد، یا میترسند، یا خدا اجازه نمی دهد، یا هر چی هست؛ شما باید با خدا ببنید این معامله را.
به قول معروف با خدا وا ببندید، بگوییم خدایا من و تو با هم … من تو را انتخاب میکنم از میان همه موردهایی که میخواهند فقط شهوترانی کنند. ازدواج بحثش جداست. خدایا با تو عهد میبندم، من با تو ردیف میکنم، خودت همه چیز را درست کن. خدا به دل آنها میرود، کاری میکند که آنها دیگر سمت شما نیایند. ابهتی به شما میدهد، حال خوبی به شما میدهد، شما را به آن مقامی میرساند که نیاز ندارید. به غنا و بی نیازی میرسید در این زمینه. غنی میشوید از نظر اینکه بخواهید با شهوت آن دردهای درونی را، یا حوصله سر رفتن را با شهوت بخواهید پر کنید.
خیلی ممنون به خدای بزرگ میسپارمتان، خدانگهدار.