گاهی وقتها در یک رابطه یکی از طرفین میگوید: اگر مرا ترک کنی خودم را میکشم غش میکنم.
حتی ممکن است واقعا هم غش کند و بیفتد و بگویید تو رو خدا من را ترک نکن؛ چرا که تو همه چیز زندگی من هستی. اگه من را رها کنی، اگه رابطه را کات کنی و اگر با من ازدواج نکنی من میمیرم. من خودکشی میکنم. اصلا ممکن است بگوید اگر به من نه بگویی همان موقع میروم و خودم را میکشم. اگر شما همچین پارتنری در رابطه خود دارید چه کاری باید بکنید؟ نظرتان چیست؟
آیا شما واقعا آن را به عنوان یک عشق در نظر میگیرید؟ یا به عنوان اینکه چقدر این شخص عاشق من است. وای چقدر من را دوست دارد، آخ جون یکی پیدا شده است که حاضر است برای من بمیرد. حاضر است برای من خودکشی کند. اگر من به او بگویم رابطه ما دیگر تمام است، همانجا غش میکند و پس میافتد و حتی کف و خون بالا میآورد. آیا اینگونه به قضیه نگاه میکنید یا اینکه نه …. .
در این ویدئو به شما آموزش خواهم داد که به گونه دیگری به این قضیه نگاه کنید.
کسی که در یک رابطه میآید و میگوید که اگر این رابطه تمام شود من خودم را میکشم کسی است که به شدت از یک خلع بزرگ عاطفی در درون خود رنج میبرد. که به آن هم وابستگی (codependency) میگویند.
هم وابستگی یعنی یک فردی در درون خود آنقدر خالی و تنها است، آنقدر خودش را دوست ندارد، آنقدر عزت نفس در خود ندارد و در کل هیچی در درون خود ندارد. به عبارتی خودش را به هیچ عنوان قبول ندارد. او میخواهد حتما فرد دیگری بیاید تا از وجود او چیزی بر دارد و خلع درون خود را پر کند. هر چقدر میزان هم وابستگی در وجود آن فرد زیادتر باشد، این خلع درونی تبدیل به یک حفره بسیار بزرگ میشود. مانند سیاه چالههای بسیار بزرگ در فضا که هرچیزی را به درون خود میکشند، فرد هم وابسته نیز به این مشکل دچار میشود.
فکر نکنید که عاشق تو دوست عزیز هست و اگر شما به او نه بگویید واقعا میمیرد و یا اینکه تو مثلا در دنیا آنقدر خوب هستی که او فقط تو را میخواهد. نه! هر کس دیگری هم باشد و او با آن شخص وارد رابطه شود، او همان حرفها را خواهد زد و آن سیاه چاله ای که در درون روح این شخص وجود دارد فقط دلش میخواهد بیاید و این حفره را پر کند. تا زمانی هم که خود آن فرد تصمیم نگیرد عوض شود و روی خودش کار کند، هیچ کس نخواهد توانست او را درمان کند. در نتیجه این خلع عاطفی هیچ وقت پر نخواهد شد.
افرادی که هم وابسته هستند یک ریتم تقریبا مشخصی را در یک رابطه دارند، با یک نفر آشنا میشوند، سر یک سلام و علیک به یک نگاهی عاشق و دلباخته آن شخص میشوند و میگویند من عاشق تو شدم و اصلا تو همانی بودی که میخواستم. پس وارد رابطه میشوند. آن ها آن فرد را به واسطه خلع عاطفیای که دارند میخواهند در قفس خودشان قرار دهند و نگذارند آن طرف کاری انجام دهد. در نتیجه بعد از مدتی این رابطه به جایی میرسد که طرف مقابل از این رفتارها زده شده و حالش بهم میخورد و میگویید:
ولم کن، مانند کنه به من چسبیدی، دیگر ولم کن
او با آن فرد کات میکند و وقتی که با او کات میکند این فرد هم وابسته به این صورت عمل میکند که ادای خودکشی در میآورد. حتی اگر واقعا خودکشی کند، غش میکند، کف میکند، میافتد و حتی خودش را میزند و دنیا را تیره و تار میکند. روزگار را بر آن فرد و پدرو مادرهاش تیره و تار و سیاه میکند و سرانجام این اتفاق می افتد. ولی آن فردی که با او بوده به اندازه کافی صدمه دیده و بلاخره می رود و این شخص تا مدتی در این حالت دست و پا میزند. کم کم حالش بهتر میشود از خودکشی نجاتش میدهند. بعد از مدتی افسردگی و اگر پسر باشد سیگار کشیدن و قلیان کشیدن و شعرهای غمگین میگذرد و دوباره کمی حالش بهتر میشود. بعد میرود سراغ طعمه بعدی و دوباره یک نفری میآید و کوچک ترین محبتی به او میکند. او دوباره میگوید تو آن شخصی بودی که من میخواستم.
اصلا دیگران را فراموش کن فقط تو آن شخصی هستی که من عاشقش بودم.
او دوباره وارد رابطه میشود. برای آن شخص میمیرد و غش و ضعف میکند. در نهایت این سیکل همچنان ادامه پیدا میکند.
اگر شما کسی را در یک رابطه دارید که همچین رفتارهایی دارد، حتما این ویدیو را برای او بفرستید. غش کردن و ضعف کردن و این ها را شما طور دیگری بشنوید. وقتی که آن فرد میگوید تو همه چیز منی آنقدر عاشق تو هستم. اگر تو مرا رها کنی، من میمرم. این حرفها را اینگونه بشنوید که من آنقدر هم وابسته هستم، آنقدر خلع عاطفی درونی دارم و آنقدر مشکلات درونی دارم، آنقدر عزت نفسم پایین هست که اگر تو بروی من خودکشی میکنم. این حرف ها را اینگونه بشنوید. یعنی وقتی میگوید عشق، عشق را تبدیل به هم وابستگی و مشکلاتی بکنید که گفتم.
این در گوشتان برود و این صدا را بشنویید و وقتی که این را میشنویید، میبینید که کسی که چنین حرفی به شما زد، شما میگویید که آنقدر عاشق من هستی که اگر من تو را رها کنم تو خودت را میکشی؟ پس چه بهتر برو خودت را بکش! نه اینکه بخواهید او را به خودکشی تشویق کنید!
اگر تو آنقدر ضعیفی اگر تو آنقدر درونت خالی است. اگر هیچی در چنته نداری که میخواهی آویزان من شوی. و اگر انقدر آویزان من هستی که اگر من بخواهم تو را رها بکنم، تو بخواهی خودت را بکشی، خب برو!
من چنین آدکی نمیخواهیم! من ترجیح میدهم کسی باشد که بتوانم در رابطه به او تکیه کنم، اگر پس فردا من نبودم و ما بچهدار شدیم و خدای نکرده یک اتفاقی بیفتد و من بمیرم آیا تو با این شرایط میخواهی خودکشی کنی؟ تو باید آنقدر قوی باشی که از بچهها مراقبت کنی. بایستی و نگذاری شیرازه زندگی از هم بپاشد. من چنین شخصی را میخواهم که در کنارم باشد. آدم هم وابسته من نمیخواهم. پس این را شمایی میگویی که پارتنرتان اینگونه است. حال اگر شما خودتان اینگونه هستید و اگر طرف مقابل شما را ول کند، شما حاضرید خودتان را بکشید و هیچ کس دیگری را نمیخواهید و کلا دنیا برایتان تیره و تار میشود، بهتان توصیه میکنم، درون خودتان را بررسی کنید و روی خودتان کار کنید.
خلاصه اگر بخواهیم در یک جمله بگوییم، اینگونه است که خودت را سرشار از معنویت و سرشار از حال خوب و سرشار از نکات مثبت و عزت نفس در وجود خود کن. خودت را لبریز از عشق و محبت بکن. خودت را لبریز از قدرت کن، قدرت روحی نه قدرت بازو. خودت را بساز و فضیلتهای اخلاقی را در خورد صیقلی ده. نقضها و رذیلتهای اخلاقی را در خود از بین ببر. آنقدر خودت را قوی کن و در این راه آنقدر تمرین کن. آنقدر قوی شو که اگه با کسی وارد رابطه شدی ،از روی ضعف و هم وابسته بودن و آویزان بودن نباشد.
با خودت بگویی من آنقدر قوی هستم که به دنبال یک آدم قدرتمند هستم و آدمی را میخواهم که لیاقت من را داشته باشد. اگر وارد رابطه با کسی شدید که گفت نمیخواهم . بگویید خیلی ممنون شما را بخیر و ما را به سلامت. خیلی هم عالی هیچ مشکلی نیست. من آنقدر قوی هستم که خودم بتوانم روی پای خودم بایستم و خدا آنقدر دل من را پر کرده و آنقدر قدرتمند هستم که مشکلی ندارد. شما برو نفر بعدی را خدا خودش میرساند.
به طور کلی راز درمان هم وابستگی این است که انسان کانکشنش (connection) با خداوند واقعی و قوی باشد و حتی اگر فرد حالت مذهبی هم داشته باشد، ولی این رفتار هایی که گفته شد را داشته باشد، از مذهب به عنوان یک مسکنی استفاده میکند که آن هم وابستگی های خودش را به گونه ای جبران کند. این درست نیست. مذهبی واقعی و ایمان واقعی کسی دارد که دلش قرص باشد. مانند رزمندهها و شهیدها که دلشان محکم است.
برای مثال کلیپی از شهدایی که به عنوان مدافع حرم رفته بودند، صحنه آخری که در حیاط خانه خود میخواست با خانواده خود خداحافظی کند، دختر کوچولویش که شاید 4 یا 5 ساله یا 7 یا 8 ساله که روی تاب نشسته بود و تاب بازی میکرد، دخترش را از روی تاب بغل کرد و او را بوسید و گفت بابایی خداحافظ و رفت. تا ته حیاط رفت دلش نیامد دوباره برگشت پیش دخترش. یک بار دیگر بغلش کرد و گفت خداحافظ بابایی. رفت که دیگه برود. گویی میدانست که میخواهد شهید بشود. ببینید عشق را دارد، ولی وابستگی را ندارد. عشق اینجا خیلی زیاده، ولی عشقش به خداوند رسالت و مسیری که برای خود تعریف کرده است آنقدر بزرگ و عمیق و عظیم است که پاره تنش را بوسید و رفت. رفت که برود.
خب در بحث واقعه کربلا که شاهکارهای این قضیه را میتوانیم از خود امام حسین و یاران و عزیزانشان ببینیم، که چقدر خودشان و عزیزانشان را در راه خدا فدا میکردند. حالا بحث را نمیخواهم مذهبی کنم. میخواهم مثال بزنم برای کسی که هم وابستگی ندارد و عشق دارد. در عین حال که عاشق است، فرزندش را دوست دارد. ولی آن قدرت درونی را هم دارد و بسیار قدرتمند است. حالا نمیخواهم بگوییم اینگونه و در اول کار خودت را با او مقایسه کن. یا با آن شهیدی که میرود این کار را میکند مقایسه کن. ولی این مسیری است که ما باید قدم بر دارم. قدرتمند پر از خدا و پر از معنویت و در عین حال عاشق.
عاشق تو هستم، کنار تو هستم و زندگیم را به پایت می ریزم. ولی هر اتفاقی افتاد، مثلا کسی همسرش را از دست بدهد، دیگر متلاشی نمیشود. خودش را قوی جمع میکند و یا هر اتفاقی بیفتد که اینها از هم دیگر جدا شوند، خودش را جمع میکند. چون خداوند در وجودش هست. این انسان که کنارش بود رفت خیلی هم عالی میپذیرد. سوگ واریش را میکند. گریهاش را میکند و تمام میشود. ولی داغون نمیشود، کف و خون بالا نمیآورد و خودش را نمیکشد. اینها کلا برای آدمهای ضعیف است.
پس فرق هم وابستگی با عشق را باید بدانیم و اگر شما با این مشکل دچار هستی حتما به کتاب فروشیها و کتابخانهها بروید که در رابطه با هم وابستگی یا (codependency) هست را مطالعه کن تا خودت را بشناسی و شروع کنی به اینکه خودت را درمان کنی.
آقای زارع من به مدت خیلی کوتاهی که حدودا دو ماه بود با یه آقایی که از طریق فضای مجازی اصرار به دوستی باهام داشتن صحبت کردم و بعد یه مدت بنا به دلایلی دیدم به درد هم نمیخوریم ولی ایشون یکبار بهم گفتن خدای منم بزرگه و یه جوری صحبت کردن که انگار از من ناراضیه و من الان وسواس اینکه نکنه دلش رو شکونده باشم و بعدا سرم بیاد رو دارم از طرفی بعد از کلی تلاش برای قطع ارتباطم زنگ زدن و حلالیت خواستن میتونه باعث سو استفاده ی ایشون از من بشه
البته مادرم میگه این حرفارو زده که تو رو جریحه دار کنه
به نظرتون آیا این فکر من غلطه؟
ایشون هم شخصیت وابسته ای داشتن که به کلیپتون مربوط میشد خواستم بپرسم ازتون
سلام دوست عزیز
بهترین قاضی وجدان شماست که خدای درون شماست اگر میدونی هیچ خسارتی نزدی هیچی نگو و فقط سکوت کن در مقابل حرف ایشون و از خداوند برای ایشون خیروبرکت فراوان بخواه فقط لازم نیست تماس بگیرید چون تماس شروع دردسرهای جدید است …