آخر من خیلی وقت است که اینجوری بودم و رو ندارم تغییر کنم. خجالت میکشم بقیه چه فکری میکنند؟
دید وقتی ما میخواهیم یک تغییری را در زندگیمان ایجاد کنیم، اگر یک ذره آن رفتار اشتباهی را که میخواهیم تغییرش بدهیم، اگر خیلی نهادینه شده باشد، یک ذره احساس خجالت میکنیم و روی آن را نداریم که تغییر دهیم. میگوییم خب بقیه چه فکری راجع به من میکنند؟
مثلا فرض کنید یک فردی لباسهایش همیشه نامرتب بوده است. یک کتابی میخواند، یک انگیزهای پیدا میکند و میخواهد از آن به بعد لباسهای مرتب و شیکی بپوشد. یا تیپش خیلی مثلا تیپ معمولی و تیپ خیلی دلچسبی نبوده. بعد تصمیم میگیرد از این به بعد شیک پوش شود. وقتی میخواهد آن تغییر ایجاد شود، خجالت میکشد و میگوید وای بقیه چه فکری میکنند؟ میگویند نگاه کن، این تغییر کرده است!
مواجهه شدن با تغییر دو بخش دارد. یکی اینکه ما خودمان به خودمان غلبه کنیم و تصمیم بگیریم که تغییر کنیم. قسمت دوم این است که چه کار کنیم ببینیم دیگران حالا واکنششان و حرف و نقلهایشان، متلکهایشان در رابطه با ما چه خواهد بود. گاها اگر کسی به خودش هم غلبه کند و بخواهد تغییر کند، ترس از قضاوت شدن توسط دیگران خودش مشکل بزرگتری نسبت به آن تغییر است. ما معمولا خجالت میکشیم یا میترسیم از قضاوت ها و نظراتی که دیگران میخواهند نسبت به ما داشته باشند.
چکار باید بکنیم؟ دوستان اتفاقاً واقعیت کاملا برعکس آن چیزی است که ما تصور میکنیم. فرض کنید کسی تیپش خوب نیست و از این به بعد میخواهد تیپ خوبی بزند. میخواهد خوش تیپ باشد. میخواهد خوشپوش باشد. اما روی آن را ندارد، فکر میکند که مردم یا اطرافیان چه فکری میکنند.
خلاف آن تصوری که ما داریم و فکر میکنیم که دیگران ما را مسخره میکنند، مثلا بگویند چه شده که به خودت رسیدی، شنگول و منگول شدی، تر گل و ور گل شدی …. برخلاف این فکرهایی که ما میکنیم، اطرافیان و کلا مردم عاشق تغییرند. یعنی تو وقتی تغییر میکنی به چشم میآیی و همه دوست دارند در دلشان بگویند آخی. یعنی به شکل ناخودآگاه انسانها کیف میکنند که یک نفر تغییر میکند.
حالا دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. یکی از دلایلش این است که چون خود انسانها معمولا افراد خیلی دیر تغییر میکنند. آدمها گیر کردن در یک کرختی خاص و تغییر کردن در هر زمینهای خیلی سخت است. وقتی میبینند یک نفر تغییر میکند، انگار یک ندای درونی در عمق وجودشان به آنها میگوید دیدید، دیدید فلانی تغییر کرد؟ دیدید تغییر امکان پذیر است؟ انگار یک بارقهای از امید در دل اطرافیان ایجاد میشود. وقتی خوششان میآید که دیگران تغییر کنند و بارها و بارها شما در زندگیتان حتما خودتان هم تجربه کردید.
خود ما هم مثلا مس به طلا را یکی دو سه ماه پیش تصمیم گرفتیم و ادمینی را من آموزش دادم و این ادمین خیلی خیلی عالی کارشان هست و گفتم که روند کانال مس به طلا را میخواهم عوض کنی و نشستیم و برنامهریزی کردیم، فکر کردیم سه چهار نفر هم با یکدیگر همفکری کردیم، با خودمون و ادمین. ایشان تصمیم گرفت که اینجوری کانال را هدایت کند. چه روزهایی پست بگذاریم. کلا عوض شد پستهای ویدیویی چهجوری باشد. از این ویدیوهای دایرهای که من هر روز میگذارم، قرار شد اضافه بشود و این تغییر بزرگ ایجاد شد.
من اولش که میخواستم تغییرات ایجاد شود این نکته به این واضحی که الان دارم میگویم روی آن فکر نکرده بودم، فقط میدانستم تغییر باید ایجاد شود. میدانستم یک ندایی در درونم میگوید، وای چیدمان کانال حالا کلا میخواهد بهم بخورد و آیا فیدبک کاربران چه هست. کاربران شاید عادت کرده بودند که مثلا کانال اینجوری باشد. اما ما این تغییر را ایجاد کردیم و بعد فیدبکهای خیلی خوبی آمد.
کاربرها خیلی خوشحال شدند و پیامهای خیلی خوبی آمد. گفتند آفرین چقدر کانال خوب و جذاب و زنده شده، چقدر محتوای مفیدی آمده، محتواهای متنی اضافه شد که ادمین محترم ما خودش مطالعه میکند و حاصل مطالعاتش را در کانال قرار میدهد. این تغییر انجام شد و چقدر بازخورد خوبی داشت. چقدر حس خوبی برای خود ما داشت.
دیدم که شما در هر زمینهای که بخواهید تغییر کنید به چشم می آیید، حتی اگر کسی حرف منفی به شما بزند. مطمئن باشید آن از روی حسادتش است. مثلا شما شروع میکنی از این به بعد میخواهی آدم منظمی باشی یا از این به بعد میخواهی غذای سالم بخوری. یا اینکه میخواهی دیگر چای نخوری. چون مثلا در طب اسلامی میگویند که چای خوب نیست. تصمیم گرفتی چای نخوری و این تغییر را میخواهی با قدرت در زندگیت پیاده کنی. یا اینکه میزان چای را که میخوری به یک دهم کاهش بدهی. مثلا به جای اینکه روزی سه تا لیوان چای بخوری، هفتهای دوتا استکان میخوری.
تغییر بزرگی است. یعنی هر جا که نشستن و چای میآورند میگویی من نمیخورم، چون حس میکنم برای سلامتی من خوب نیست. برای شماها خوب است، ولی برای من خوب نیست. اینجوری میتوانیم بگوییم. و همه معمولا خوشحال میشوند و میگویند آفرین. ولی اگر کسی مسخره کرد و گفت نه بخور؛ آن فرد خودش مشکل دارد و میتوانم بگویم که 90 درصد افراد از کسی که روی خودش کار میکند، روی تغذیهاش خوشحال میشوند.
کسی که تصمیم گرفت روی خودش کار کند، مثلا از این به بعد شیرینی نخورد، چربی نخورد یا یک فردی تصمیم میگیرد از این به بعد ورزش کند، جذاب است، قشنگ است و شما را دوستداشتنیتر میکند. پس از تغییر کردن نترسیم و خجالت هم نکشیم. هر تغییری که به ذهنت میرسد را در زندگی خودت انجام بده. تیپ خودت، مدل موهایت را عوض کن، لباست را عوض کن، لهجهات را عوض کن، نحوه حرف زدن، نحوه ایستادن، هر چیزی که فکر میکنی اگر عوض شود برای زندگی تو بهتر است را با شهامت انجام بده.
پشت زمینه فکرت این باشد که همه خوششان میآید و همه حمایت میکنند و همه هم لذت میبرند و تازه من انگیزهبخش برای دیگرانی میشوم که میخواهند تغییر کنند، اما جراتش را ندارند. میخواهند تغییر کنند اما در رخوت گیر کردند، من تغییر میکنم، همه تاییدم میکنند، همه خوشحال میشوند و همه یا خیلی افراد نیز از من انگیزه خواهند گرفت.
پس بیایید با همدیگر در هر زمینهای که دوست داریم، تغییر کنیم. یکی از زمینههای تغییراتی که خیلی سخت است کسانی که نماز نمیخوانند و یک اتفاقاتی برایشان میافتد یا آگاهی برایشان پیش میآید که به این درک میرسند که نماز خیلی خوب است، آن انگیزه اولش خیلی سخت است.
من نیز این تجربه را داشتم، اولش که میخواهیم نماز بخوانیم میگوییم بقیه چه میگویند؟ بقیه میگویند تو که یک عمر این حرفها را مسخره میکردی، یک عمر میگفتی که اینها خرافات است، پس چه شده که الان میخواهی نماز بخونی. اولین بارهایی که میخواهی جلوی دیگران نماز بخوانی، دولا و راست شدن و تعظیم کردن در درگاه خدا برای شما سنگین است. البته پشت آن در عالم غیب شیاطینی هستند که بدشان میآیند تو جلوی خدا تعظیم کنی. بدشان میآید شما جلوی خدا به خاک بیفتید و سجده کنید. آنها جلوی تو را میگیرند ولی در ذهن ما اینجوری نجوا میکنند که بقیه شاید شما را مسخره کنند. حالا درصورتیکه در بحث نماز هم در پرانتز گفتم که این یکی از تغییراتی است که اگر خواستید انجام دهید با شهامت انجام دهید. دو روز که آن را انجام بدهید، میبینید که از چه موهبت بزرگی محروم بودید و از این به بعد لطف خداوند، نور خداوند و معنویت در زندگی تو جاری خواهد شد.