دوستان اگه ما اسیر عادت های خودمون بشیم درجا زدن توی کارهامون قطعیه!
بیایید کمی درباره عادت ها صحبت کنیم. می دانید عادتهای ما در زندگی مثل چه چیزی میمانند؟ انگار که تمامی دریچههای آگاهی ما توسط عادتها بسته شده است. این یعنی چی؟ مثلا شما در این طبیعت زیبا میآیید، شاید بنشینید اینجا، یک چای بخورید و بروید. ببینید که این یک کوه، یک آبشار، یک صخره، یک چیز عادی است؛ یعنی با چشم عادت که نگاه کنید، یک لذت خیلی سطحی میبرید.
ولی کسانیکه سعی میکنند بر روی عادتهای خودشان کار کنند و از بند اسارتهای خودشان رها شوند، شاید کنار همین صخره، همین کوه، بنشینند و ساعتها تمرکز و مراقبه کنند. شاید برای آنها، این سنگ و کوه آگاهی بخش بشود و خدا را درآن ببینند؛ و آنقدر با دیدن یک آبشار یا جلوهای از ظهور خداوند، درگیر این مباحث معنوی قدرتمند بشوند، که اصلا باورکردنی نباشد. به آگاهیهایی برسند و صحبتهایی بکنند که شاید صدها نفر در دانشگاه و جاهای دیگر به آن نرسند. شاید افراد بسیاری هزاران کتاب خوانده باشند و کسی به آن نرسیده باشد. برای چی؟ بخاطر این که ما اسیر عادتهای خودمان هستیم.
انسان بزرگی به جایی رسیده بود که میگفت: “من اسیر هیچ عادتی نیستم. در زندگیام هیچ عادتی ندارم.”
این مقام خیلی بزرگی است. یعنی شما بتوانی هیچ چیزی را به چشم عادی و به چشم عادتهای روزمره نگاه نکنی. همه چیز را با توجه نگاه کنی. با حضور ذهن و با حضور قلب که نگاه کنی، از عادتهای خودت رها میشی، انسان می تواند به مقامهای بالای معنوی برسد؛ که راه سیر و سلوک هم همین است.
دوستان عزیز به خدای بزرگ میسپارمتان.
همین آبشار کوچیکی که ازش فیلم گرفتید بیانگر مفهوم عادت هست ! اینکه آب یه مدت که از یجای خاص عبور میکنه و شیاری ایجاد میشه دیگه عادت میکنه از همون مسیر بره چون شیاری هم ایجاد شده این کار براش تسهیل شده و به این راحتی دیگه نمیتونه مسیرش رو تغییر بده. مغز ما هم برای تشکیل عادت به همین شکل شیار ایجاد میکنه و عادت ها شکل میگیره و تغییر دادنش هرچی زمان بگذره سخت تر میشه چون شیار ها عمیق تر میشن، مثل همون آب و رودخانه.
موفق باشید
سلام به شما
احسنت به این وجه تشابهی که بیان کردید ، خیلی هم عالی ان شاءالله عادت های صحیح رو بتونیم نهادینه کنیم…